درخواست رمان

سلام بچه ها لطفاً تو کامنت ها بگید رمان بعدی ارباب برده باشه یا عاشقانه یا معمولی یا رمان باشه از رو انیمه بنویسم
لطفاً جواب بدید تو کامنت ها
سلام بچه ها لطفاً تو کامنت ها بگید رمان بعدی ارباب برده باشه یا عاشقانه یا معمولی یا رمان باشه از رو انیمه بنویسم
لطفاً جواب بدید تو کامنت ها
اما :چه میز خوشگلی
لایت : کجاشو دیدی
اما: وی من با همچنین چیزی خر نمیشم
لایت: اگه لجبازی کنی بلایی سرت میارم که اون ورش ناپیدا
اما : شتر در خواب بیند پنبه دانه
لایت : یه بار دیگه بگو
اما: می خواستی گوش بدی
لایت : تا دیشب زیرم داشتی گریه میکردی حالا اینجوری میکنی واقعا فقط قیافه ای
اما : تو همینم نداری
لایت: فکر کردی نمیدونم قبلا روم کراش بودی
اما: الان که حالم از خودت و قیافت بهم می خوره
لایت : یه فرصت دیگه بهت میدم باهام ازدواج کن و هر چی میگم بگو چشم
اما: نمی خوام
لایت: یک ساعته دیگه هر کاری گفتم انجام میدی
یه دفعه دستام رو گرفت و بست پاهام هم همین طور بردم داخله دستگاه شکنجه و با شلاق محکم میزد رو باسنم
اما: آاااااااااااااااااااااااااااااااه
لایت : دیدی
بعد کیرش و کرد تو کونم و وحشیانه میکرد
( ادامه اش رو دیگه میدونید شکنجش میکرد دیگه)
بعد یک ساعت دیگه بی هوش شدم وقتی بیدار شدم توی ماشین با دسته بسته بودم
اما: داری چیکار میکنی
لایت : میریم بیرون
اما : کجا
لایت : بار
اما : من باتو نمیام
لایت : دوباره اون کارو میکنما
اما: باشه میام
لایت : آفرین دختر خوب
وقتی رسیدیم دیدم اصلا اینجا بار نیست
اما: چیکار میکنی
لایت : ب ت چ
اما: ولم کنننننننننننن
لایت : اینجا کسی نمیاد دنبالت
من تا اون موقع دستم رو باز کرده بودم تند تند دویدم که یه دفعه معلوم نبود چی شد فکر کنم ماشین بهم زد چی بود .
.
.
.
.
.
۲ سال بعد
.
.
.
.
.
.
.
.
پرستار : آقای دکتر بیدار شد
دکتر : خانم اما حالتون خوبه چیزی یادتون میاد
من : من کجام لایت کجاست
دکتر : الان حال خوبی ندارید بعد می فهمید
من : نمی خوام الان بگوووو
یه جوری داد زدم گوشای دکتر کر شد دکتر : لایت افسرده شد و بعد یکسال
من: بعد یکسال چی
دکتر : فوت شدن
من : امکان نداره
دکتر : خواهش میکنم آروم باشید
همه جا ساکت شده بود که یه دفعه زدم زیر گریه
دکتر : لطفا آروم باشید
من : چ چش م
دکتر :اون قبله مرگشون همه چیو به نام شما زد یه لحظه صبر کنید ....................... بفرمایید این کلید تمام خونه هاشون اینم کلید ماشین هاشون
من : مرسی می تونم الان برم خونه هارو ببینم
دکتر : شما هنوز حال خوشی ندارید
من: لطفاً
دکتر :ولی باید برگردید بیمارستان
من : چشم
اما#
فک کنم یادم بیاد اون خونه این که منو توش زندانی کرد کجا باشه یه تاکسی گرفتم ... چقدر شهر عوض شده
همه ی کلید هارو رو در امتحان کردم تا باز شد این همون اتاقیه که من داخلش زندانی بودم ( نویسنده: دیگه زد زیر گریه )
بچه امید وارم خوشتون اومده باشه و رمان بعدی هنتایه خداحافظ
سلام بعد چند ماه دارم پارت میدم نمیدونم ولی بالاخره
یه دفعه کیرش رو کرد توم و هی تلمبه زد خدا چرا منو ول نمیکنی بلند داد زدم : این چجور عشقیه آخه
اهمیت نداد و محکم تر تلمبه میزد داست اشکم در میومد
لایت: چرا گریه میکنی خودت اینو می خواستی
من : اگه مثل آدم از اول میگفتی قبول میکردم
لایت : قبلا هم گفتم دیگه این کصشرا رو نگو یا بگو باهات ازدواج میکنم یا اصلا حرف نزن
من : پس باهات ازدواج نمیکنم
لایت :آفر..چی
من: یه کاسه بده آش به همین باش آاااااااااااااااااااه
لایت : بیا اینم یه کاسه آش
.
.
.
.
.
.
یک ساعت بعد
.
.
.
.
.
لایت #
خودم هم نمی خوام این کارو کنم الان گرفته خوابیده فردا یجوری بیدارش میکنم و جبران میکنم که همه چی یادش بره فردا
اما #
عجیبه تو یه اتاقه دیگه ام چه لباس خوشگلی تنمه نکنه خواب میبینم
لایت : البته که خواب نمی بینی
اما : اه چرا اول صب باید قیافه توی لاشی رو ببینم
لایت: بخشید
اما : نمیبخشم
لایت : حالا آروم باشو بیا صبحونه
اما : تو که گفتی تا بمیرم بهم غذا نمیدی
لایت : هرچی گفتم هرچی شده رو فراموش کن و فکر کن من تازه از فرانسه اومدم
اما : من تا موقعه مرگم اون کارایی که باهام کردی رو فراموش نمی کنم، دیگه می خوای چیکار کنی مهربان شدی با کارا نمی تونی منو زنه خودت کنی
لایت : حالا با صبحونه بقیهاش رو ول کن
اما#
امکان نداره گاو یه شبه آدم بشه دلم می خواست باهاش ازدواج کنم ولی ...
لایت # من چه کصخلیم نباید این کارا رو باهاش میکردم باید یه کاری کنم منو ببخشه بعد باهام ازدواج کنه
لایت : چیکار میکنی بیا
اما : مگه نگفته بودی با لباس های سکسی بگرد لباسارو پیدا نمی کنم
لایت : بهت گفتم همه چی رو فراموش کن والسلام نامه تمام
اما : باشه الان میام
ببخشید کوتاه بود ولی به جاش پارت بعد رو همین امشب میدم
سلام بچه ها من برگشتم ولی شاید باورتون نشه ۶ بار من پارت ۱۴ رو نوشته بودم پریده هرچی فحشه دلم می خواد بدم ولی امشب دیگه رمانو تموم می کنم فقط ۳ ۴ تا پارت دیگه تا تموم شدنش مونده راستی می خوام یه رمان دیگه به نام هنتای بنویسم که کلا منحرفی هیچی دیگه نیست اگه دوست دارید تو کامنتا بگید همین دیگه بای
سلام خیلی وقته پارت ندادم امید خوب بنویسم
«اما»
دوتا پسر اومدن
من : این همه آدم برا چی
زنه : وقتشه دهنتو ببندی
بعد یه چیز دایره ای شکل بست رو دهنم نمی تونستم حرف بزنم
زنی که داشت عذاب میداد رفت
اون دوتا پسری که اومدن منو از دستگاه باز کردن یکی شون دستام رو گرفت اون یکی هم کصم رو داشت باز میکرد دردی نداشت پس چرا دهنم رو بستن
ااااااااااااااااااااااااااااااااااه آه آی آآآه
این دیگه چیه یکی دیگه هم پاهام رو گرفت کل دستشو کرده تو کصم دارم پاره میشم ☠️
تاحالا انقدر درد نداشتم آه آه
یکی از پسرا : کر شدم
اون یکی : تازه شروع شده
یکی شون روتا سینم رو گرفت و هی فشار میداد اون یکی هم که پام رو گرفته بود دوتا پاش رو گذاشت رو پاهام و کصم رو دندون گرفت کیرشو کرد تو کصم و هر تلمبه میز آه اصلا نمی تونستم نه صدا بدم نه تکون بخورم بعد چند دقیقه پاشدن رفتن من همون جا افتادم و دیگه نمی تونستم تکون بخورم دیگه امیدی به زندگی نداشتم گفتم یعنی قرار هر روز اینجوری باشه
لایت : نه اگه با من ازدواج کنی ، هنوزم نمی خوای با من ازدواج کنی
من : این ازدواج اجباری هست اما زندگی دیگه واسه من تموم شده
لایت : منم دلم نمی خواد انقدر زجر بکشی ولی دیگه ...
من : اگه خودکشی کنم بهتره برای هر دوتا مون
لایت : تو قرار همیشه اینجا باشی اگه با هام ازدواج نکنی
من : تو همین اتاق خودکشی میکنم
لایت: من این خالی می کنم حتی آب و غذا هم از زیر در می گیری، حالا با من ازدواج میکنی
من :واسه ی چی این کار هارو کردی همون موقع ازم در خواست ازدواج میکردی منم قبول می کردم
لایت : چه اطمینانی داشتم که قبول می کردی ولی الا ن به خاطره خودتم که شده باید قبول کنی ، با من ازدواج می کنی
من: نه
لایت : چی ، زده به سرت دختر می خوای زجر بکشی ولی با من زندگی نکنی
من: حاضرم زجر بکشم
لایت : باشه بالاخره قبول میکنی
یه دفعه ...
چه زود تموم شد خودمم شرتم رو خیس کردم تا پارت بعد خداحافظ برتی پارت بعدی باید کامنت داشته باشیم
سلام بعد مدت ها حالا چرا مدت ها از بس حمایت نمی کنید دیگه بریم برای رمان ایچی پارت ۱۲ راستی رمان ملوان ماه هم دیگه نمیدم
لایت#
گفتم: عشق یعنی برای یه نفر جونتم بدی و اونو تا حدی بخوای که بیشتر از خودت برات عزیز باشه و بدون اون نتونی زندگی کنی
اما: یعنی تو بدون من ۴ سال زندگی کردی و موفق بودی پس عاشق من نیستی
من: داشتم با بدبختی تمام زندگی میکردم اما من و تو واسه هم ساخته شدیم
اما: ولی من از تو متنفرم
من : بهت زمان میدم تا متنفرتر شی
اما: تو خیلی نامردی
من: نکه تو نیستی
اما: حالا که تو منی گرفتی
من: برای همینه که خوشحالم به عشقم رسیدم
اما: پس دوست دختری که قراره بیاد چی
من: اون میاد که تورو عذاب بده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فردا
.
.
.
.
.
.
.
اما #
لایت بهم گفت که امروز یه نفر میاد برای زجر دادن من حتما دختره و گفت هرچی میگه باید گوش بدم وگرنه...
یکی دره خونه رو زد یه زن چادری بود چرا توی ژاپن چادر سرش کرده آخه لایت درو باز کرد
لایت : برو تو اون اتاقه
من: چشم
اون زن چادری هم اومد
تو اتاق چه میگذرد #
اون چادرش رو انداخت زیر چادرش هیچی تنش نبود
زن چادری: این اتاق پر وسایل شکنجه هست چه عالی 👍
من: شما بدون کیر چجوری جزرم میدید
زنه: با کیر مصنوعی دیگه ، خیلی سوال نپرس
بعد منو برد تو یه دستگاهی که نمی دونم چجوری توصیفش کنم با شلاق محکم زد تو کونم : واااااای میسوزه
زنه: تازه قراره ازت پست بگیرم ولی تا اونی که فیلم میگیره بیاد گرم میکنم (راستی اون با مچ بند کفش پاشنه بلند و روسری بود اما ممه هاش و کص و کونش بیرون بود )
تا پارت بعدی بایییییییی
(اگه کامنت و لایک و بازدید نداشته باشه پارت بعد رو نمی زارم حتی اگه تا عبد طول بکشه بای)
سلام اومد با یه پارت منحرفی راستی داستان از این به بعد خیلی تغییر میکنه فکر کنم اسم رمان رو تغییر بدم ولی نمیگم چی اگه اسمش عوض کنم یکم رمان هم تغییر میدم بچه ها خدا وکیلی خیلی داستانش جالب در نمیاد فقط از منحرفی می ترکه اِاِاِ راستی بستگی به کامنت ها داره که چند تا پارت بدم
#اِما
وقتی رسیدیم خونش بهم گفت لباست رو در بیارم بده من زود باش 😤
من : چشم 🤐
چقدر بزرگه ولی واقعا دوست دختره دیگه ای داره یا داره نخش بازی میکنه
یه دفعه برگشت و از پشت گرفتم و حلم داد و گفت: مگه نگفتم مثل سگ راه برو: 🦮🐶
من حل شدمو زیر لب گفتم: وحشی چه خبره
لایت: ها چی گفتی
من: هیچی
لایت: نه می خوام بدونم چی گفتی
من: هی..هی.. چی
لایت: من گفتم که پشیمون میشی ولی خودت خواستی
من: من هیچی نخواستم😭
لایت:😐حالا گریه نکن دیگه
منم همچنان گیره میکردم
لایت: داری یه کاری میکنی دلم بسوزه نکن دیگه
# لایت
دلم نمی خواست این کارو کنم ولی بزار یکم اذیت کنم زنگ زدم به یکی از دوستام که به عنوان دوست دخترم بیاد
(بقیش رو گفتم )
گریم گرفت نمی خواستم که شک کنه که دارم نخش بازی میکنم ای بابا یکم بهش دل داری دادم ولی دیدم جواب نمیده شلوارم رو داوردم و رفتم تو اتاق شلاق رو ور داشتم بعد بهش گفتم: یا دیگه گریه نمیکنی یا با شلاق سیاه و کبودت میکنم
همین جوری گریه میکرد انگار نشنیده دوباره تکرار کردم
من: هر کاری دلت میخواد بکن من نمی تونم کاری کنم بدنم ماله تو
منم یکبار شلاقش زدم بعد دیگه تاقعت نیاوردم و بغلش کردم و گفتم ببخشید بعد کم نازش کردم اون گریش رو بند آورد و گفت: ببخشید یعنی چی
منم محکم تر بغلش کردم و گفتم یعنی تو مال من نیستی من فقط عاشقتم همین
من : عاشق یعنی چی
گفتم...
.
.
.
.
.
.
.
به پایان پارت رسیدیم لایک و کامنت یادتون نره
سلام اومدم با یه پارت غافل گیر کننده :«
یه دفعه یکی زنگ خونه رو زد وقتی رفتم توی چشمی نگاه کردم دیدم میسا هست نمی دونستم چیکار کنم به لایت گفت بره تو حموم قایم بشه خودمم حله پوشیدم که یعنی از حموم اومدم میسا فکر کرد خونه نیستم وقتی درو باز کردم میسا: چرا باز نمی کنی
من: سلام
میسا: سلام علیکم خانم خانما...
من: حموم بودم برای همین درو باز نکردم
میسا : مشکوک میزنی چیکار کردی ؟🤨🤔
من: هیچی
میسا: پس کصتو نشونم بده تا باورم کنم
من: چرا باید بخوام تو باور کنی 😤😒😠
میسا یه دفعه حلم رو زد بالا کص منم همچنان آب میداد
میسا: تو حموم نبودی یه پسره لخت تو حمومه خونهی تو هست
من با خودم (چقدر این دختر باهوشه )
میسا رفت دره حمومو باز کرد و یه دفعه دیدم لایت تو حموم نیست حتما موقعی که فهمیده رفته یه جای دیگه
من: حالا دیدی کسی اینجا نیست
میسا: حق با توعه
من: حالا برای چی اومدی اینجا
میسا: میشه .... هیچی ولش کن
من: هرجور راحتی
میسا: من میرم خونه
من: باشه خداحافظ
میسا: بای 😘
بعد که رفت حلم رو انداختم و دنبال لایت گشتم یه دفعه لایت کیرشو کرد تو کونم و بهم گفت: من اینجام
منم گفتم: آخیش
لایت : چیزی که نفهمید ؟
من : نه
لایت : من یه خونه تو توکیو دارم از این به بعد اونجا زندگی میکنم
من: منم از این به بعد برده تم ؟
لایت: نه 😆
من : چقدر راحت دروغ میگی آه آه
لایت: چقدر کونت بزرگه ،چقدر ممت بزرگه ، چه سوراخ کصت بزرگه 😋
من: همش ماله خودته
لایت : واقعا فکر کردی بردمی
من: مگه نیستم ؟
لایت: اگه دلت بخواد اونجوری باهات رفتار کنم باشه پس از این به بعد تو سگه منی هرچی بگم با چشم یا هاپ هاپ جواب میدی
لایت: مثل سگ ها هم راه میری
لایت: اینو بدون خودت خواستی اگر دوست دختر دیگه ای داشتم حق نداری چیزی بگی نمی تونی به من دستور بدی
فردا هم یکی از دوست دخترام رو دعوت میکنم هرچیزی هم خواستی وردار بیار خونهی من لباس نیار چون تو خونه لختی بیرونم نمیری راستی هرچی دوست دخترم گفت گوش می کنی
من: چشم راستی به شما چی بگم
لایت : بگو ارباب
من: به دوست دخترتون چی بگم قربان
لایت: ملکه ی من
من : چشم ارباب
به پایان پارت رسیدیم تا پارت های دیگر بای راستی اگه کامنت و لایک نذاشته باشید خبری از پارت بعد نیست
سلااااااااااااام به ۳،۴ نفر ببخشید پارت ندادم بعد از مدت ها اومدم 😁 خیلی حرف دارم ولی ولش کن بریم رمان رو بخونیم
لایت گفت: چرا همیشه اینطوری میکنی
من: چیکار ؟!
لایت: یعنی نمی دونی واقعا که خب چطوری بگم خشکی هر کی باشه فکر می کنه ازش بدت میاد ولی من برگشتم تا دوباره باهم باشیم کل این سال ها داشتم بدون تو میمردم حالا که ماله منی نمی خوام دیگه از دستت بدم
من با تعجب بهش نگاه میکردم و گفتم: من مال تو نیستم اینو میدونی
لایت: معلومه که میدونم ببخشید که این هارو گفتم می خواستم خودمو خالی کنم
من: اشکال ندارد نیاز به بخشش نیست تو باید منو ببخشی که تموم این مدت اذیتت کردم
لایت دیگه چیزی نگفت و لبام رو بوسید و میخورد دیگه هیچ حسی نداشتم همینجوری بغلم کردو بردم روی تخت لبام رو ول کردو لباس هامو درآوردم بهم گفت: نمی خوای دعوام کنی
من: نه چرا باید دعوات کنم همونطور که گفتی من ماله توهم گفت: چی نه من شوخی ها توهم داری شوخی می کنی دیگه
من: نه اصلا هرکاری دوست داری باهم بکن
از نگاه لایت : به چیزی که می خواستم رسیدم ولی خوشحال نبودم
من: نمی خوای بکنیم
لایت: چی آرهع
بعد کیر شو کرد تو کصم و تلمبه زد. یه دفعه....
جای بد داستان تموم شد 😭
خب خداحافظ امیدوارم که پارت بعد رو زود بدم بای 👋🏻
انگاری قرار نیست داستان حالا حالا تموم شه ___________________________________________________ااحساس می کردم داره یه چیزی از بدنم کشیده میشه سریع خودمو کشیدم کنار
لایت گفت: چی شده چرا رفتی کنار
می : دیگه نمی تونستم
لایت : چرا 😳
می : هیچی بنظرم یه کار دیگه کنیم بهتره ، تو تا حالا اومدی ژاپن
لایت: نه 🙄
می : پس بریم توکیو رو بهت نشون بدم
لایت : آم مطمئنی
من: آره 🥲
بعد اینکه لباس هامون رو پوشیدیم رفتم شهر رو بهش نشون دادم بعد ازش پرسیدم: شب کجا می مونی
لایت: تو هتل ،چطور مگه
من: گفتم اگه می خوای خونه ی من بمونی
لایت گفت: حرفشم نزن مزاحمت نمیشم
من: مراحمی ولی هرجوری که دوست
لایت: دوستت دارم
من: چی ،آره منم دوستت دارم 😳
بعد از پشت بغلم کردو کنار چشمام رو بوسید و خدافظی کرد تا صبح داشتم بهش فکر میکردم جوری که اصلا خوایم نبرد
فردا صبح با قیافه ی پریشون دیدم که لایت داره در خونه رو میزنم رفتم درو باز کردم اون خیلی جا خورد از قیافم ولی من بیشتر جا خوردم آخه ... لایت گفت:تو همه جور زیبایی منم عین گوجه قرمز شدم : چییییییییییییی
لایت : مگه چی گفتم 😕
من: هیچی بیا تو گلم
لایت اومد تو و دید که من دارم لباسم رو در میارم
لایت گفت: چیکار میکنی
گفتم: دارم لباس عوض میکنم دیگه
لایت : آها فکر کردم .....
من: نه نه 🥲🤣
بعد گفتم حالا واسه چی اومدی اینجا؟
لایت در جواب: اومدم تورو ببینم دیگه
من : دیشب که همو دیدیم
لایت گفت: من از دیدنت سیر نمیشم
بعدشم اومد لبام رو بوسید هر کاری کردم ولم نکرد داشت حالم بده میشد بعد اون بوسیدن حتی دعواش هم نکردم و همش داشتم سرفه میکردم فکر کردم خفه شدم بعد لایت گفت: دیگه دوستم نداری میگه نه 😔
من : 🤒🤕معلومه که دوستت دارم فقط دیگه جمبه ی این جور چیزا رو ندارم ببخشید ولی مطمئن باش تا عبد دوستت دارم
به پایان پارت رسیدیم یادتون باشه اگه کامنت ننویسید خبری از پارت بعدی نی بااااااااااااااااااای
راستش این رمان رو فقط برای یه نفر مینویسم چونکه رمان ملوان ماه بیشتر کامنت داشت و کسای بیشتری دوستش داشتن در ادامه رمان :
همه چی داشت خوب پیش می رفت تابه امروز که لایت بهم زنگ زدو گفت: من اومدم ژاپن برای دیدن تو آدرس خونتون رو بفرست
من: چی🤨کی اومدی؟ واسه من 😍باشه الان واست می فرستم بای
وقتی آدرسم رو فرستادم همش ازش می پرسیدم واسه چی اومدی توکیو اونم جواب نمی داد
بهش گفتم کی میای حالا
گفت : چند دقیقه دیگه خونتونم
منم گفتم باشه خداحافظ
« ۲۰ دقیقه بعد»
دینگ دینگ دینگ
لایت اومد 🤩
وقتی لایت سلام کرد من پریدم بغلش و لباش رو بوسیدم اون خیلی شکه شده بود
من بهش گفتم: دلم خیلی برات تنگ شده بود
لایت هم گفت: یه رازو می خوام بهت بگم می دونستی اون کسی که کلاس ۱۲ بهت درخواست سکس چت میدان من بودم
من: چییییییییییییی خاک بر سرت چرا زودتر نگفتی 😳😱
لایت : برا چی 🧐
من : هیچی هیچی اصلا مهم نیست مهم اینکه بعد از مدت ها همدیگرو دیدیم
لایت : نمی خوای خونتون بهم نشون بدید
من: آره راستی اصلا حواسم نبود
من همه جارو بهش نشون دادم تنها جایی که مونده بود اتاقم بود منم رفتم روی تختم نشستم و گفتم اینم اتاق من لایت اومد کنارم نشست و گفت : چه اتاق رمانتیکی بعد گفت بیا اون روزی که بعد از سینما خونه ی ما خوابیدی رو تکرار کنیم
اصلا نذاشت من حرفی بزنم یه دفعه لباسمو از تنم درآورد و گفت: بدنت از قبلا زیبا تر شده
منم لباس اونو درآوردم ، چرا داشتم از خجالت آب میشودم
لایت گفت: خوبی 😐به نظر نگران میرسی
منم خودمو جمع کردمو گفتم: کجاشو دیدی
بعد رفتم پایین تخت نشستم و شرت لایت و کشیدم پایین و کیر خوشگلش رو کردم تو دهنم و لیس زدم چرا حس همیشه رو نداد شاید دیگه من عاشق لایت نبودم اما لایت خیلی خوشحال بود و گفت: پاشو و رفت روی تخت دراز کشید منم رفتم روی اون نشستم یه دفعه دیدم اون داره سینه هام رو می خوره منم آه و ناله میکردم آخه خیلی درد داشت احساس می کردم یه چیزی داره از بدنم کشیده میشه
پارت ۷ به اتمام رسییییییییییید
تا پارت های بعدی خداحافظ عزیزان
می دونن هنوز کسی پارت پنج رو نخونده برای همین خودم پیشتر از همه برای این پارت لحظه شماری میکردم تو کامنت ها بگید رمان عاشقانه بنویسم خوبه یانه ولی اصلا کسی کامنت نمی نویسه پس به شرطه این که کامنت بزارید پارت بعدی رو میدم اگه کامنت نزارید این رمان و ادامه نمیدم و رمان سیلور مون می نویسم یا رمان هنتای پس بزن بریم برای پارت ۶ راستی بنظرم رمان تازه از اینجا شروع میشه 🥰
«۴سال بعد از پارت قبلی»
۴سال از رل بودن منو لایت می گذره همه چی عوض شده ما دیگه مدرسه نمی ریم و تنها زنگی می کنیم پدر و مادر لایت در تصادف کشته شدن و الان لایت سرپرست خواهرش هست من برگشتم توکیو ولی لایت هنوز فرانسه زندگی میکنه و یه شرکت زده دیگه خبری ازش ندارم شایدم ازدواج کرده باشه بزارید از خودم بگم براتون بعد از کلاس دوازدهم منو لایت خیلی رابطهی خوبی داشتیم ولی لایت شغلی که می خواست رو انتخاب کردو رشتش رو قبول شد اما من هر بار کنکور رو رد میشدم بالاخره بعد از ۴تا کنکور رشته ی ریاضی قبول شدم اما دانشگاه لایت داشت تموم میشد خیلی رابطومون سرد شده بود بعد از یه مدت دیگه باهم حرف نمیزدیم من درس خوندمو برگشتم ژاپن لایت هم تحصیل رو ول کردو با پولی که از کار در رستوران درآورده بود یه شرکت مبل سازی زد منم مهندس داخلی خونه شدم البته در ژاپن در طول سال ها ما از هم خبر نداشتیم داشتیم زندگیمون رو میکردیم تو حال خودمون ولی من هنوز با میسا دوستم خانوادم هم فرانسه زندگی میکنم میسا بامن اومده ژاپن و زندگی خوبی داشتم تا امروز که ...
______________________________________________
بقیه برای پارت بعد اما اگه کامنت نزارید پارت بعد رو نمی زارم و این رمان ول می کنم یه رمان دیگه می نویسم بوس بای 👋🏻😘♥️
سلام اومدم پارت پنج 😉آمدید وارم از این پارت و پارت های دیگه خوشتون بیاد میدونم خیلی خوب نمی نویسم پس به بزرگی خودتون ببخشید خیلی حرف زدم بریم برای پارت پنجم
لایت منو گرفت و گذاشتم تو رختخواب بعد پیشونیم رو بوسید منم که از خدا بی خبر همون جا غش کردم 😪🤤
فردا صبح
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم لایت منو از پشت بغل کرده و نمی زاره پاشم
من : اِاِاِاِاِاِاِی باااااااباااا
لایتم که تازه از خواب بیدار شده بود منو صفت تر به خودش چسبوند که دیگه نمی تونستم تکون بخورم
من: لایت جان لایت عشقم لایت من بیداری میشه منو ول کنی 😘
لایتم گردنمو ماچ کردو ولم کرد و گفت : هرچی تو بگی عشقم
هنوز باورم نمیشد این لایتی که تو مدرسه بهم اهمیت نمیداد ای واااای مدرسه باید بریم مدرسه
لاااااااااایت بیدار شو باید بریم مدرسه
لایت با قیافه ی پریشون گفت : چی مدرسه آها یادم رفته بود که باید بریم مدرسه 😱
بعد از این که آماده شدیم با ماشین بابا لایت رفتیم مدرسه لایت خیلی خوب ظاهر سازی میکرد که هیچی نشده دسته منم ول نمی کرد 😐
( از اون جایی که ممکنه سوال پیش بیاد اینو نوشتم )
بابای لایت از من پرسید: حالا شما دختر خوشگل اسمتون چیه منم از خدا خواسته گفتم : اِما
بابای لایت : به به چه اسم قشنگی چه دختری قشنگی
من تو دلم گفتم چه بابای خوبی آخه بابای من تنها کاری که میکنه اینه که رو مبل لم بده و فوتبال ببینه
بعد اینکه رسیدیم مدرسه میسا از بس ازم سوال پرسید دیونه شدم خدا بهم رحم کنه آخه لایتم می گفت بهش چی گفتی درباره ی سکس که چیزی نگفتی
من : معلومه که بهم اعتماد نداری 😒
لایت : معلومه که دارم میدونی عشقمی
بعدشم گردنم رو بوس کرد اما معلوم بود که اعتماد ندارم البته ما ۴ سال که همدیگرو میشناسیم
وقتی داشتیم بر میگشتیم یادم افتاد که لباسم خونه ی لایت جا مونده وقتی رفتم اونجا تا لباسم درآوردم لایت از پشت گردنم لیس میزد من خیلی عصبانی شدم و برگشتم بهش گفتم: بسه دیگه. لباسم و پوشیدمو موقعی که داشتم میرفتم بغلم کردو بهم گفت: نگران نباش دختر کوچولو تو قلب من جات امنه بعدشم لبامو بوسید یه دفعه از خجالت آب شدم اون تمام مدت حواسش به من بودو من فکر می کردم داره اذیتم میکنه منم بهش گفتم: جای توهم تو قلبم منه اون گفت: خب دیگه خداحافظ. توی راه همش به فکر لایت بودم
__________________________________________________
خوب دیگه به پایان پارت ۵ رسیدیم تا پارت بعد شمارو به خدای مهربان میسپارم
البته لایک و کامنت یادتون نره بای
حرفی برای زدن ندارم پس بریم ادامهی رمان
منم گفتم: باشه فقط امشبو اینجا می مونم
لایت بلند شد و منو برد توی حموم اتاقشو وان رو پر از آب کرد بعد منو پرت کرد داخل وان یه لحظه حس کردم خفه شدم
لایت رفت زیر دوشو گفت : بعد از کلی سکس یه دوش حسابی میچسبه مگه نه ؟
منم که اصلا حواسم نبود داشتم تو وان می خوابیدم 😅
لایت گفت : چرا جواب نمیدی
من : ها بله ؟
لایت : خوبی ؟!. من : آره آره
لایت : تو نمی خوای بیای دوش بگیری 😐
من : آره 🥱 اومدم 😴
وقتی رفتم سمتش دیگه واقعا نا نداشتم داشتم می افتادم که لایت گرفتم وگرنه دیگه داغون شده بودم لایت منو بغل کردو گذاشتم توی رخت خواب و پیشونی منو بوسید
میدونم خیلی کوتاه بود ولی پارت بعدی رو خیلی زود میدم شب بخیر منحرف ها یادتون نره کل این پارت شخصیت اصلی و لایت لخت بودن با کامنت ها باعث شوید من پارت هارو زودتر بدم باییییییی
به پارت ۳ رمان ایچی خوش آمدید بریم برای ادامه ی رمان
وقتی وارد اتاقش شدیم روی در دیوار اتاقش پر از عکس انیمه ی ایچی بود وقتی که روم رو برگردوندم دیدم لایت بدون لباس و شرت روی تخت دراز کشیده من در حالی که قرمز شده بود ناخودآگاه لباس هامو درآوردم و پریدن بغلش و گفتم : من عاشقم
اونم منو محکم گرفت و لبام رو بوسید
چند دقیقه بعد
کصم انقدر آب انداخته بود که کل تخت رو خیس کرده بود اونم داشت سینه هام رو میمکید ای کاش این حس هیچ وقت تموم نشه
منم از فرست استفاده کردمو کیر خوشگلش رو کردم تو باسنم وقتی شیر کیرش اومد تو کونم آه ونالم رفت بالا بعد از چند دقیقه سکس دیگه توانی نداشتم و پخش زمین شدم ولی اون هنوز داشت ادامه میداد منم کیر قشنگش رو از کونم آوردم بیرون لایت هنوز داشت کل بدنم رو می بوسید و لیس می زد
من پاشدم مو گفتم : دیگه دیر وقته مامانم نگرانم میشه
لایت: من به مامانت گفتم که خونه ی ما می مونی
من : اما من که هیچی نیاوردم
لایت : می تونی از وسایل خواهرم استفاده کنی
منم از خدام بود قبول کردم
پایان پارت ۳
ادامه در پارت بعد ی خداحافظ
با کامنت میشه قشنگ تر نوشت
به پارت دوم رمان ایچی خوش آمدید. بیا خونمون بهت میگم راستی فیلم چی میزاره
میسا: انیمه سوزومه
من : آخ جون 😎
میسا: ببین من نمیام سینما اوکی
من: چراااا بدون تو حال نمیده 🥺
میسا : میدونی که من علاقه خواستی ندارم برای همین گفتم خودتون دوتا برید بعدشم اون ساعت ۱۰ میاد دنبالم باشه پس خدافظ
من : خیلی اوا قطع کرد دختری نادون. اوا ساعت ۷ شد دیرهههههههه
ساعت ۱۰
خوب اینم از این چرا لایت چان نیومد 😕
دینگ دینگ اومممممممممممممد
الان میام
من : سلام 😍
لایت : سلام میسا کجاست ؟
من : اممم میسا نتونست بیاد
لایت : چرا
من : به منم نگفت 🙃
لایت : باشه پس منتظر چی هستی
آممم
یه دفعه دستم رو گرفت و بردم تو ماشین من که از خجالت آب شده بودم داشتم سعی میکردم خودمو جمع کنم اما اون لعنتی نمیزاشت
توی سینما همش پفک میکرد دهنم
بعد سینما گفت بیا خونی ما بعد از چند بار نه گفتن قبول کردم
وقتی رفتم تو اتاقش ...
بقیه ی رمان برای پارت بعد
خدافظ 💌